سالها می گذرد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
می گویند اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست !
امروز که به آسمان نگاه می کردم آفتاب را ندیدم . هوا روشن بود و نورافشانی خورشید از پشت ابر دنیا را زیبا کرده بود و این یعنی آفتاب هم هست و هم نیست ! بستگی به تو دارد که چگونه نگاه کنی و چگونه بیندیشی . مهم این است که وجود آفتاب را باور داشته باشی و ابر را تنها حائلی بدانی برای اینکه تو بتوانی به آفتاب نگاه کنی و زیبایی شگفت انگیزش را درک کنی ! چرا که اگر این تکه های مخملی ابر نبود تو فقط نوری از خورشید می دیدی و دیگر توان نگرستن به آن را نداشتی !
سالها می گذرد ، سالهای سال ، به اندازه سالهای عمری که من پشت سر گذاشته ام ! به اندازه تمام ماههایی که یکی یکی شمردمشان و به اندازه تمام روزهایی که با طلوع و غروب خورشید بیدار شدم و خوابیدم ، به اندازه تمام ساعت هایی که به ساعت نگاه می کردم تا زمان جلو برود ، به اندازه تمام دقیقه هایی که پاندول ساعت دیواری با گذشت وقت همراهی می کرد و به اندازه تمام ثانیه هایی که برای گذشتنش لحظه شماری کردم .
سالها می گذرد
سالها از تولد من
سالها از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران
سالها از شروع جنگ
سالها از خاتمه جنگ
سالها از دوران سازندگی
سالها از دوران اصلاحات
و چند سالی هم از دوران مهرورزی و عدالت خواهی
سالها می گذرد
سالها از خندیدن دشمن به ما
سالها از نماز خواندن پشت سر عقید صغیر
سالها از توهین به امیرالمومنین (ع)
سالها از هدیه گرفتن های رنگ به رنگ
سالها از کمکهای جورواجور
سالها از نشست های دو جانیه و چند جانبه
سالها از عکس های یادگاری
سالها از خنده های به ظاهر دیپلماتیک
سالها از فروش اطلاعات هسته ای ایران
سالها از ادعای پیامبری و جایگزینی کتاب سبز به جای قرآن کریم
سالها از اظهارات گاه و بی گاه درباره مالکیت امارات بر جزایر سه گانه
سالها از حمایت از سید مهدی هاشمی
سالها از دامن زدن به پان عربیسم در ایران
سالها از اعلام عزای عمومی برای کشته شدن صدام
سالها می گذرد
سالها از نبودنش
سالها از ندیدنش
سالها از ربودنش
سالها از مظلومیتش
سالها از اسارتش
سالها از آزادگی اش
سالها از نشنیدن کلام رسایش
سالها از ندیدن روی زیبایش
سالها می گذرد
سالها از بستن چشمهایمان بر روی حقیقت
سالها از گرفتن گوشهایمان برای نشنیدن حقیقت
سالها از بستن دهان هایمان برای نگفتن حقیقت
سالها از خواب بودنمان
سالها از بی غیرتی مان
سالها از بی عزتی مان
سالها از بی ره بری مان
سالها از دوری مان از اسلامی که او می فهمید
سالها می گذرد
سالها از نه شهریور پنجاه و هفت
سالها از سفر رسمی امام موسی صدر به لیبی
سالها از آغاز آن سفر طولانی و بی بازگشت
خوب که گوش می کنم صدایی می شنوم . در سمفونی هستی صدایی آشنا ست که ما را به خود می خواند ، صدای کسی ست که با این سمفونی هم نواست ، صدای کسی ست که کرامت انسان را محترم می شمرد ، صدای کسی ست که سالها پیش امام محرومان نام گرفت و ما امروز امام آزادگان خطابش می کنیم ، چرا که سالها از اسارتش در زندان های رژیم لیبی می گذرد . کسی که نه تنها اسیر میله های سرد زندانهای شمال آفریقاست ، که اسیر غفلت و خواب آلودگی ماست ، او که اگر امروز در میان ما حاضر بود ، ما مسلمانی را گونه ای دیگر تجربه می کردیم .
30 سال از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی می گذرد و ما امسال سی امین سالگرد این اتفاق شوم را برپا کردیم . اما چه سود که جز تکرار مکررات سی ساله حادثه ای رخ نداد . سخنرانان یکی پس از دیگری آمدند و گفتند . اما از آنچه سی سال پیش امام صدر انجام داده بود و هیچ کس نگفت که ما امروز چه کنیم برای بازگرداندن موسی صدر . همه گفتند او انسان فوق العاده ای بود ، همه از زندگینامه پربارش گفتند و عملکرد کم نظیرش ، اما نگفتند که ما به عنوان مثلاً دادستان کل کشور ، آن هم تنها کشور مقتدر و ظلم ستیز در سطح جهان !!! بعد از گذشت 30سال ، برای ادای دین نسبت به این فرزند خلف ایران و اسلام چه کاری می خواهیم انجام دهیم ؟ او گفت و ما گوش دادیم . هم او در این جرم شریک است و هم ما . چرا که ما هم رضا دادیم به این بی توجهی و بی غیرتی و غفلت و ظلم عظیم !
نمی دانم آیا ما قبل از آمدن آفتاب از خواب غفلت بیدار خواهیم شد یا نه ؟ که اگر بیدار نشویم نمازمان قضاست و مسلمانی مان مانند خوارج است در زمان امیرالمومنین (ع) ؛ هر چند فریاد زنیم ما اهل کوفه نیستیم ! چرا که اگر خوب نگاه کنیم فرزند علی (ع) را در زندان کینه قذافی تنها گذاشته ایم !
وبلاگ 9شهریور57 سالها را با خودت تکرار کن
وبلاگ یادیاران بازگرد سلیمان عشق